از زمستان ۱۳۳۵ تا زمستان ۱۳۸۹ حوادث زیادی اتفاق افتاد و کارهای بیشماری در مشهدالرضا (ع) صورتگرفت تا امروز چهاردهمین سالگرد فعالیت قطارشهری مشهد باشد.
کبری محمدی، مادر شهیدان غلامرضا و عبدالله صفدرینژاد، چهلسال است در کوچهای زندگی میکند که مزین به نام پسران شهیدش است. هنوز هم در حسرت آخرین خداحافظیاش با هر دو فرزندش مانده است.
پروژه طراحی ایستگاه در سال۱۳۳۴کلید خورد و یازده سال بعد در آبان سال۱۳۴۵ افتتاح شد. برخی مدعی هستند که بنای ایستگاه راهآهن مشهد، در زمره بیست بنای بزرگ و تاریخی در آسیا قرار میگیرد.
مرحوم عبدالهادی قلمبُر که اسفند سال گذشته از میان ما رفت، نخستین مدیر امور اداری و مالی راهآهن مشهد بود؛ او که سرد و گرم ۱۰۳ سال زندگی را پشت سر گذاشت، تاریخ شفاهی راهآهن مشهد بود.
محمد ضروری که در زمان دفن رضاخان سرباز بوده تعریف میکند: مرا هم همراه سایر سربازان گارد برای برقراری نظم به آنجا بردند. تمام طول روز مانند مجسمه ایستاده بودیم و جرئت حرکت کردن نداشتیم.
سعید مرتضوی مخترعی است که از آلمان، اتریش و آمریکا پیشنهاد کار داشته، اما نپذیرفته است، او معتقد است: از نگاه من، آدم موفق کسی است که زندگی آرامی داشته باشد و درکنار خانوادهاش خوشحال باشد.
خانه ما در حاشیه بولوار راهآهن بود. جمعیت بسیاری از پاسداران و بسیجیان که آماده اعزام به جبهه و منتظر آمدن قطار بودند، کنار بولوار نشسته بودند. برای همهشان چای درست کردیم.